گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

آن زلف سیه که دلربا شد

در عشق بلای جان ما شد

در سایه سرو ایستاده

بینند که سرو چون دو تا شد

از شادی دهر گشته آزاد

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

ای حرم کعبه دل کوی تو

قبله جانها خم ابروی تو

غنچه گریبان زده از شوق چاک

برده صبا تا به چمن بوی تو

آه که خون شد دل شیدای من

[...]

صوفی محمد هروی
 
 
sunny dark_mode