گنجور

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲ - درشکایت از ابناء روزگار

 

دنیا طویله ایست پر از جنس چارپای

کابادی و خرابی آن جسته جسته است

آبادیش عمارت بر باد رفته ای

ویرانیش عماری درهم شکسته است

از عرعر خران وی اسبان رمیده اند

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۴ - سخن در وصف خویشتن

 

آن باغ داغ پررر آذر طبیعتم

کش برگ و بر ز اخگر و طیرش سمندر است

آن روضه ام که هر شجرش راکه باغبان

آبش ز خون دل ندهد خشک و بی بر است

آن پای تا بسر همه زخم و جراحتم

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۷ - نحوست طالع

 

عرفی بحیرت از فلک ظالمم کز او

نجمی بهیچ دور عبورش باوج نیست

امید را عنان بکدامین طرف دهم

کز خیل یأس بر اثرش فوج فوج نیست

بعدی که از سعادت طالع بود مرا

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - ذوق غزل

 

عرفی نه ارث و کسب و نه زرق و نه حرص و آز

را هم بشعر خیره سرتیره چهر داد

طالع رهم نمود بدین خصم خانگی

این بازیم عطارد برگشته مهرداد

ذوق غزل بمهر بتانم اسیر کرد

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - مهمان وعظ

 

ای بلهوس که آمده میهمان وعظ

وقتی بیا که زهر بکامت شکر بود

پژمرده دل زبان نگشایم بموعظت

شمشیر رامقابله باجانور بود

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - صلح و جنگ

 

عرفی نصیحت کنمت گوش دار ، گوش

تاوارهی زکشمکش صلح و جنگ خویش

با عقل و روح گر، ید بیضایت آرزوست

ناموس عشق جوی و مبین نام و ننگ خویش

زآن آفتاب پنجه کند اهل حسن را

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - درصفت اسب

 

شاهنشها ! حقیقت اسبی که داده ای

بشنو زلطف تا برسانم بعز عرض

درویش بیعصاش نگیرد زمن بمفت

طرار مفلسش نستاند زمن بقرض

پیراست و علتی بخوراکش فزوده ام

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - خطاب به حکیم ابوالفتح

 

بحر هنر ، حکیم ابوالفتح ، کان فضل

ای آنکه جز بمنهج اولی نیامدی

هم سیرت تو زیور دین است کو بشکل

جز نقشبند زینت دنیا نیامدی

کی بود کز چمن بچمن در بهشت جاه

[...]

عرفی
 
 
۱
۵
۶
۷