گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - این قطعه در مدح امیرسید ذخرالدین بخط خود بسفیده نوشت

 

ای ذخر دین و دولت سلطان اهلیت

در حلقه سپهر محلت نگینه باد

ای گشته سعد اکبر باذات تو قرین

با طالعت سعادت کبری قرینه باد

برجیس برموافق جاه تو مهربان

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

دور از تو تا که دور شدستم ز تو مرا

هر روز صد هزار بلا بر بدن رسد

خالی نباشد از دل تنگی چو یاسمین

گرخنده مرا چو گل اندر چمن رسد

گر بخت بر بخندد و گردون وفا کند

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸

 

کین میکشد زمانه ز من آری از ملوک

خصمان چو دست یابند از بیم کین کشند

مسکین ندانم ار لگدی بر فلک زنم

روزی که پر دلان قدم اندر زمین کشند

او تیغ میزند که لئیمان چنین کنند

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱

 

در نیک و بد بسان شتر مرغ ناتمام

گه کند پر نماید و گه تیز تک بود

در خوابش ار ببینی کاسیب برتو زد

خرقه سبک بشوی که از خون سگ بود

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴

 

جانم غریق نعمت شمس الملوک شد

وین طرفه تر که میزیم اکنون به جان شکر

از بس که ابر لطف ببارید بر سرم

بشکفت از بهار دلم بوستان شکر

بر گلبن ثناش زبان چو بلبلم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶

 

گفتم که بمیرم و نبینم که بر شود

بر تخت آل ناصر دین دیو غوریی

من هم کنم عبیر ابوالفتح زیر خاک

بی روی شوم سوری فرخنده سوریی

عمرم دراز گشت چرا تاز اهل غور

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹ - در صفت خیمه گوید

 

ای قبه معلق چرخ دگر شدی

زان تا به اوج چشمه خورشید بر شدی

قائم به محوری نه عجب گر طنابهات

آمد شهاب وار که چرخ دگر شدی

دردم که جمله چو آتش بود سموم

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - ترجیع بند در مدح نجیب الملک

 

جانا ز مشک سلسله بر گل فکنده ای

در گوش لاله حلقه سنبل فکنده ای

گوئی که طوق غالیه گون را بامتحان

سر حلقه گل ز گردن بلبل فکنده ای

نی نی دل معنبر لاله ببرده ای

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴

 

شاه جهان گذشت و ما همچنان خموش

کو صد هزار نعره و کو صد هزار جوش

ای تیغ بهر قبضه مسعود خون ببار

وی کوس بهر رایت بوالفتح برخروش

ای سلطنت چو صبح بدر جامه تا به ناف

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۶ - مرثیه در مرگ یکی از کسان شاه گفته

 

ماه تمام ملک به زیر نقاب شد

آب حیات شرع دریغا سراب شد

سروی ز بوستان معانی فرو شکست

برجی ز آسمان معالی خراب شد

کور و کبود مردمک چشم مردمی

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۴ - در مدح بهرام شاه گوید

 

ای داده عارض چو گلت رنگ لاله را

با گل فتاده از غم تو جنگ لاله را

همچون قدح پر آب شده ز آتش هوس

از آرزوی آن دهن تنگ لاله را

تا آینه جمال تو در روی لاله داشت

[...]

سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۷ - در مدح منتخب الملک حسن احمد گوید

 

ای در آبدار نهان کرده در شکر

وی مشک تابدار طرازیده بر قمر

بی آبدار در تو و تابدار مشک

آبی است در دو دیده و تابی است در جگر

آنی که نیست در همه گیتی چو تو نگار

[...]

سید حسن غزنوی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode