گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۶ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غازی غزنوی

 

عید عرب گشادبه فرخندگی علم

فرخنده باد عید عرب بر شه عجم

سلطان یمین دولت و پیرایه ملوک

محمود امین ملت و آرایش امم

شاهی که تیره کرد جهان بر عدو به تیغ

[...]

فرخی سیستانی
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۶

 

ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم

بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم

افکنده همچو سفره مباش از برای نان

همچون تنور گرم مشو از پی شکم

تو مست خواب غفلتی و از برای تو

[...]

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در وصف بهار و مدح محمدبن نصر سپهسالار خراسان

 

آمد به باغ نرگس چون عاشق دژم

وز عشق پیلگوش در آورده سر به خم

زو دسته بست هر کس مانند صد قلم

بر هر قلم نشانده بر او پنج شش درم

منوچهری
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۴ - مدیح علاء الدوله مسعود

 

شاهان پیش را که نکردند جز ستم

شاه زمانه کرد به تیغ و به خشت کم

هست او بلی خلیفه یزدان دادگر

پس کی رضا دهد که رود بر جهان ستم

گویند خسروان زمانه به هر زمان

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۵۲ - صفت یار لشکری گوید

 

آمد به عرض گاه دلارام من فراز

پیش بساط عارض در جمله حشم

خیره بماند عارض چون حیلتش بدید

گفتا که هست لاله رخ و نوش لب صنم

دو لب عقیق و شکر دو روی مهر و ماه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۰۲

 

از مشک اگر ندیدی بر پرنیان علم

وز قیر اگر ندیدی بر ارغوان رقم

بر پرنیان ز مشک علم دارد آن نگار

بر ارغوان ز قیر رقم دارد آن صنم

زلف سیاه بر رخ او هست سایبان

[...]

امیر معزی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - نیز در مدیحه گوید

 

ای پیش تو سپهر میان بسته چون قلم

مردم و مردمیت بعالم شده علم

شکلی چو دولت تو بخوبی نیامده

در ساحت وجود ز کاشانهٔ عدم

گه فخر منتسب و آداب مکتسب

[...]

وطواط
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۲ - از ترجیع بندیست که اول آن ساقط و در مدح ابوالحسن علی بن الحسن البیهقی

 

آن خواجه که نیست چنو در همه عجم

در دین بلندمایه و در ملک محتشم

والاابوالحسن علی بن الحسن که هست

از جاهش اهل دولت و دین گشته محترم

از رشگ رای او شد اجرام زرد روی

[...]

قوامی رازی
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹

 

ای زلف تابدار ترا صدهزار خم

وی جان غمگسار مرا صدهزار غم

خالی نگردد از غم عشق تو جان من

تا حلقهای زلف تو خالی نشد ز خم

بر عارض تو حلقهٔ زلف تو گوییا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵۸

 

ای از برادر و پدر افزون دوبار صد

وز تیر آسمان بتازی چهار کم

بفرست حورزاده به حکم دو سه ستیز

با چنبر مصحف و بیخی بدان به هم

بادا بقای نام تو چندان به روزگار

[...]

انوری
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة عشر - فی الوعظ

 

در راه عشق بر تو بگویم نفس نفس

وز کوی شوق بر تو شمارم قدم قدم

در کوره محبت و در بوته هوی

گو تا زند زبانه آتش علم علم

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الخامسة عشر - فی العشق

 

پیدا شد از سپهر علامات صبحدم

بالا گرفت دولت خورشید محتشم

از گوشه سپهر و زتخت فلک بتافت

گاهی چو تاج خسرو و گه چون نگین جم

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون

 

عیبی است در مشیب بعالم درون بزرگ

عیشی است در شباب بگیتی درون عظیم

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون

 

خود آنزمان کجاست که تن را و عیش را

سستی نبود همدم و پیری نبد ندیم

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون

 

عهدی که میفشاند درخت صبی ثمر

وقتی که می وزید زباد صبا نسیم

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون

 

آنگه که بود عیش خلاعت سیه طراز

آندم که بود عهده جوانی سیه گلیم

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون

 

زان پس که بر درخت جوانی و کودکی

در جامه مشک ناب همی ریختی مقیم

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون

 

اکنون بوقت آنکه برم شانه سوی موی

در شانه می پدید شود رشته های سیم

حمیدالدین بلخی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۸۱- سورة التکویر- مکیة » النوبة الثالثة

 

محرم شدم بعشق و جهان شد مرا حرم

لبّیک عاشقی زدم از جان و دل بهم.

میبدی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۸

 

خود را بزرگ می کنم اندر میان خلق

بی آن که خدمتی ز برای تو می کنم

ادیب صابر
 
 
۱
۲
۳
۹