گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۲

 

از زنگ کبر آینه خویش ساده کن

در زیر پا نظر کن و حج پیاده کن

چون مور مدتی کمر بندگی ببند

دیگر ز روی دست سلیمان، و ساده کن

سامان خاستن نبود شبنم مرا

[...]

صائب تبریزی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

ساقی بیا و در قدح از لطف باده کن

رحمی به حال عاشق از پا فتاده کن

باری غبار کلفتم از لوح دل بشوی

این لوح را چو صفحه آیینه ساده کن

دارم من از خیال تو در سینه شعله‌ای

[...]

قصاب کاشانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » مسمط بهاریه در نعت حضرت حجه عصر عجل الله تعالی فرجه

 

دستی به تیغ داد گرای شاهزاده کن

از شاخ شرک باغ دل کون ساده کن

در جام جمع از خم توحید باده کن

گودال باش قافیه ای شه اراده کن

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode