گنجور

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » آه آتشناک

 

چون شمع نیمه‌جان به هوای تو سوختیم

با گریه ساختیم و به پای تو سوختیم

اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم

عمری که سوختیم برای تو سوختیم

پروانه سوخت یک شب و آسود جان او

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » پردهٔ نیلی

 

رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم

کار جهان به اهل جهان واگذاشتیم

چون آهوی رمیده ز وحشت‌سرای شهر

رفتیم و سر به دامن صحرا گذاشتیم

ما را به آفتاب فلک هم نیاز نیست

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » صفای شبنم

 

او را به رنگ و بوی نگویم نظیر نیست

گلبن نظیر اوست ولی دل‌پذیر نیست

ما را نسیم کوی تو از خاک بر گرفت

خاشاک را به غیر صبا دستگیر نیست

گلبانگ نی اگرچه بود دل‌نشین ولی

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » ساز سخن

 

آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟

آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟

سیمین و تابناک بود روی مه ولی

سیمینه مه کجا و بناگوش او کجا؟

دارد لبی که مستی جاوید می‌دهد

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » غزلها - جلد سوم » بوسه نسیم

 

همراه خود نسیم صبا می‌برد مرا

یا رب چو بوی گل به کجا می‌برد مرا؟

سوی دیار صبح رود کاروان شب

باد فنا به ملک بقا می‌برد مرا

با بال شوق ذره به خورشید می‌رسد

[...]

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode