×
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲ - در عبرت از عاقبت کار شاه شیخ ابواسحاق
سلطان تاجبخش جهاندار امیر شیخ
کاوازهٔ سعادت جودش جهان گرفت
شاهی چو کیقباد و چو افراسیابِ گُرد
کشور چو شاه سنجر و شاه اردوان گرفت
پشتیِ دین به قوّتِ تدبیرِ پیر کرد
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵ - ایضا در مدح همو
صاحبقران و صاحب دیوان عمید ملک
ای آنکه هرچه کرد ضمیرت صواب کرد
ای خواجه ای که نافذ تقدیر در ازل
ذات ترا ز جمله جهان احتساب کرد
وی سروری که هر نفس از خاک درگهت
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶ - در شکایت از قرض گوید
مردم به عیش و شادی و من در بلای قرض
هریک به کار و باری و من مبتلای قرض
قرض خدا و قرض خلایق به گردنم
آیا ادای فرض کنم یا ادای قرض
خرجم فزون ز غایت و قرضم برون ز حد
[...]