واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲
نبود بری بغیر کدورت شتاب را
استادگی است صیقل آیینه آب را
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳
حاصل ندامت است غرور و شتاب را
دست تأسف است گزک، این شراب را
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۲
چربد به زور سختی، زور ملایمت
از قفل بند و بست بود بیش موم را
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۵
تو چشم روزگاری و، از هر کنارهای
مژگانصفت به گرد تو حیران نگاهها
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۶
در پیریت بدیده غباری که کرده جا
نبود غبار، دیده دل راست توتیا!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۷
پیرانه نیست طور تو، ای شیخ کردهای
ریشی همین سفید در این کهنه آسیا
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۸
جانسوزتر کند گل رخسار را حجاب
سوزنده تر بود ز پس شیشه آفتاب
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵۳
دور از تو توشه سفرم درد و محنت است
در دیده ام سواد وطن شام غربت است
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵۴
گفتار نرم، آب رخ آدمیت است
روی گشاده آینه حسن سیرت است!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵۵
بهر وفای وعده، قیامت چه حاجت است؟
هر روز کز درم تو درآیی قیامت است!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۶
تندی، حریف خوی ملایم نمی شود
در جنگ آب و آتش بنگر ظفر کراست؟!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۷
امروز بیتو خاطر صحبت مشوش است
موج می از فراق تو نعلی در آتش است
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۵
لبریز ساغرت زمی ناب گشته است؟
یا آتشی ز تاب رخت آب گشته است؟!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۶
نبود گرت عطا، برخ سائلان بخند
روی گشاده نایب دست گشاده است
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹۰
ما را چو باز طایر دل پای بست تست
مانند بهله، زندگی ما بدست تست
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹۵
ما را چو باز رشته جانها به دست اوست
مانند بهله زندگی ما به دست اوست
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۴
گندم ز بیقراری ما از برای نان
خندید آنقدر که شکم بر زمین نهاد!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۹
یک ذره اعتماد نشاید بجاه کرد
دیوار موج را نتوان تکیه گاه کرد
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵۰
پیری مگو مرا ز جوانی پدید شد
در راه مرگ، دیده عمرم سفید شد
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵۲
بی ترک مال، خنده بلب آشنا نشد
تا بر نخاست از سر زر، غنچه وا نشد