قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
بلبل بوقت صبح بدرگاه کبریا
فریاد عشق زد که: منم عاشق خدا
زار و نزار و شیوه تجرید همرهست
در حال من نگر ز سر لطف، ربنا
مجروح و خسته ایم، بما مرهمی فرست
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
خوش خاطرم که یار مرا گفت: مرحبا
همراه مرحباست صفا در پی صفا
صافی شدست شیشه دل از صفای عشق
ای لطف مرحبای ترا جان و دل فدا!
زاهد، مگو محال که: از عشق توبه کن
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
ساقی بیار باده و بنواز عود را
یک دم بلند کن نغمات سرود را
جامی بتشنگان حیات ابد رسان
هی بر زنید زاهد خشک حسود را
شیطان حسود و دشمن و رحمان امین جان
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
ما گم شدیم در طلب حی لایموت
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب
اندر میان پرده عزت نشسته ای
در آرزوی روی تو مردند شیخ و شاب
تا در هوای عشق تو رقصان چو گرد شد
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وی آفتاب روی ترا بنده آفتاب
تا آفتاب روی تو بفروخت جان خرید
از دولت تو گشت فروزنده آفتاب
ما حسن روی خوب ترا طالب آمدیم
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
ای پرتو جمال ترا بنده آفتاب
وز پرتو جمال تو فرخنده آفتاب
چون دید از آن جمال که یک لمعه بیش نیست
از شوق نور روی تو زد خنده آفتاب
اندر سماع در همه جا پرتو تو دید
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
ای مظهر جمال تو مرآت کاینات
وی جنبش صفات تو از مقتضای ذات
هرجا که هست لمعه روی تو لامعست
گر کنج صومعه است و گر دیر سومنات
چون ظاهر از مظاهر ذرات عالمی
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
پیش از بنای مدرسه و دیر سومنات
ما با تو بوده ایم در اطوار کاینات
اندر میان حکایت پیغام در گذشت
چون با منی همیشه چه حاجت بمرسلات؟
ازما خلاف دوست نیاید،که با حبیب
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
مرآت اوست جمله ذرات کاینات
«یا عاشقین، قوموا، حیوا علی الصلات »
در کوی عشق او بادب رو، که گفته اند :
در طور عاشقی حسناتست سیئات
ای آرزوی جان، چه کنم من دوای دل؟
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
از ما خبر برید بدان عاشقان مست :
پیمانه پر کنید، که پیمان ما شکست
صورت نبست شیوه زهد و صلاح ما
با عاشقان مست نشستیم می بدست
ماییم و جام باده و رندی و عاشقی
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
گر زاهدست جانم، اگر رند می پرست
با روی تست روی دلم، هر کجا که هست
جانم فدای ساقی و دردی درد او
کز نیم جرعه توبه و ناموس ما شکست
ذرات کاینات برقصند «لایزال »
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
ما پیش شمع روی تو پروانه وار مست
جان در سماع عشق ز معشوقه الست
پیدا ز نور روی تو گشتیم در جهان
ما ذره ایم و روی تو خورشید انورست
بنما بما جمال و برافکن نقاب را
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
معراج عاشقی، که فنا در پی فناست
در طور عشق شیوه مستان کبریاست
با عقل کم نشین،که مقام تحیرست
همراه عشق شو، که صفا در پی صفاست
عشقست هرچه هست و بگفتیم و گفته اند
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
در خاکدان دهر دلی شادمان کجاست؟
یک دل که ایمنست ز غم در جهان کجاست؟
در گیر و دار فتنه دوران بسوختیم
داری خبر بگوی که: دارالامان کجاست؟
در صومعه چو جرعه ای از درد درد نیست
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
دلدار یار ماست، غمش غمگسار ماست
در غار وحدتیم و همو یار غار ماست
ما شیر شرزه ایم درین عرصه وجود
گرگی که اندرین گله بینی ماست
در ما دگر بچشم حقارت نظر مکن
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
مقصود ما ز ملک جهان وصل یار ماست
این کار اگر برآید، پس کار کار ماست
ما در میان نار محبت بسوختیم
بعد از فنا مراد دل اندر کنار ماست
هر بلبلی بگلشن ما راه کی برد؟
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
از لطف دوست سکه دولت بنام ماست
اقبال یافتیم و سعادت غلام ماست
بحری که موج او ز سمک تا سما رسید
آن بحر جرعه ای ز می لعل فام ماست
این سبز خنگ چرخ بمیدان کن فکان
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
شور جهان ز شکر آن دلستان ماست
دل ارغنون و روی تو چون ارغوان ماست
من در تو خود کجا رسم؟ ای یار نازنین
کان جا که آستان تو آن آسمان ماست
بی نام و بی نشان نبود در بسیط دهر
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
بر ما بناز می گذری، این چه عادتست؟
در حال ما نمی نگری، این چه عادتست؟
در آتش فراق تو بیچاره مانده ایم
بس فارغی ز چاره گری، این چه عادتست؟
بر روی دوستان در دولت ببسته ای
[...]