گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

چشم منی بر همه کس روشن است

خانه تو خانه چشم من است

سینه ز تو روزن و چشم دلم

بهر تماشای تو بر روزن است

دل به درت محرم و جان نیز هم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

بی تو شبم را اثر روز نیست

شمع شبم انجمن افروز نیست

جز خط فیروزه تو بر دو لب

بر صف جانها شده فیروز نیست

وعده لطفت ز ازل آمده ست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

مردم چشمم ز تو خالی بس است

مونس جان از تو خیالی بس است

ماه فروشد بنمای ابروان

نایب ماه از تو هلالی بس است

بهر رکاب تو ز خون جگر

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

می رسد از دولت عشقم مدد

بنده عشقم ز ازل تا ابد

بود احد عشق ز آغاز کار

لیک برآمد به لباس عدد

دیده دل گر شودت تیزبین

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

زاده عشقی هم ازو خواه زاد

باش بدو شاد و ازو جو رشاد

روی به عشق آر که جز عشق نیست

عاشق و معشوق و مرید و مراد

راه مده وهم دویی را به خود

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

ای رخ تو جنت اهل یقین

لعل تو سرچشمه ماء معین

پرده زلفت ز رخ افتاد دور

«ازلفت الجنة للمتقین »

متقی آنست که دامان دل

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳

 

تا چو قدح با دل پر خون نیی

کام ستان زان لب میگون نیی

تا نخوری غوطه به دریای اشک

طالب آن گوهر مکنون نیی

طره لیلی چه دهم با تو شرح

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode