×
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۱
فصل بهاران شده ساغر بگیر
از بط می خون کبوتر بگیر
زین رخ چشمی که ترا داده اند
خرده به گل نکته به عبهر بگیر
دامن گلچین ز شفق شد افق
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - حکایت حاتم و سخاوت او
بسم الله الرحمن الرحیم
راهنمایندهٔ امید و بیم
پیرخردمندی از ارباب هوش
پیر مگو آمده بحری بجوش
جان جهانی دم او چون سحر
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - با دل پرخون و لب عذرخواه
رفت سوی تربت کان کرم
شمع صفت ساخته از سر قدم
گفت که ما بندهٔ احسان تو
ما همه شرمندهٔ احسان تو
درگذر از بی ادبیهای من
[...]