گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

با دل بد عهد تو گاو گل سر دامن است

گنبد نیلوفری در یک پیراهن است

یک نفس آخر بدار گر نه چو چرخ بلند

گرد جهان گشتنت بهر ستم گردن است

معدن گوهر شده است بی تو دو چشمم ولیک

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

یارستم پیشه باز، دست جفا می برد

و ز همه یاران سخن، دست بمامی برد

رنگ جفا، راست کرد طره اوتاجهان

وای دماغی کزو بوی وفا می برد

گفت که سر کم ندید از درما عاشقان

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

پر دردم و بمانده ز درمان خویشتن

گم کرده در هوای تو درمان خویشتن

حال مرا ز درد تو سیری نمیکند

سیر آمدم بجان تو از جان نخویشتن

چون گوی شد دل من و زلفین پرخم است

[...]

اثیر اخسیکتی
 
 
sunny dark_mode