گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

صحبت اغیار داد ره به دلش کینه را

زشت کند روی زشت چهره ی آئینه را

در بر طفلی که یافت ره به دبستان عشق

شادی یک شنبه نیست صد شب آدینه را

چون دل بی رحم او شد دل من آهنین

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

مدعیان در پیم جمله کمین کرده اند

آه که مهر مرا با تو یقین کرده اند

داغ غلامیش را من بدل خویش جا

داده ام و خسروان زیب جبین کرده اند

رخ زمی سرخ کن سرخ بر غم سپهر

[...]

سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

آه که آخر نماند ای بت دمساز من

حسن بدانجام تو عشق خوش آغاز من

طایر دل آشیان بست به شاخی دگر

نغمه ی دیگر گرفت مرغ خوش آواز من

دانه میفشان دگر بهر فریبم که هست

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode