جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
ترا تا زین جفا دل برنگردد
مرا این درد دل کمتر نگردد
بمن برنگذرد یکشب ز هجرت
کز اشک من جهانی تر نگردد
مگر هجران تو سوگند خوردست
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
مرا از چون تو یاری میگزیرد
که خود درد منت دامن نگیرد
لب بیجاده رنگت گر شوم کاه
بایزد گر مرا هرگز پذیرد
دلم شمعیست کاندر وصل و هجرت
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
روز به آخر رسید و یار نیامد
هیچکس از پیش آن نگار نیامد
گفتم با او غمی بگویم اکنون
با که بگویم که غمگسار نیامد
اینهمه بر من ز روز گاربد آمد؟
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
وه که دگرباره عشق دست برآورد
صبر بیکبارگی ز پای در آورد
خواب ز چشمم ربود و آب در افزود
وه که خود این بار شیوه دگر آورد
تا بتم از خط عهد پای برون برد
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
آه که امید من بیار نه این بود
لایق آن روی چون نگار نه این بود
هجر نمودست و بارهی نه چنین گفت
جور فزودست و در شمار نه این بود
رفته بر دشمنم قرار گرفتست
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
جور و جفای تو نیک و بد بسر آید
خط تو آخر بدیر و زود برآید
ناوک مژگان تو چو تیر سحرگه
پوست ندارد خبر که بر جگر آید
ماه چوبیند رخت ز دست درافتد
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
رو که ز عشق تو جز عنا نفزاید
از تو و خوی تو کارکس نگشاید
خود نه حدیثی نه پرسشی نه سلامی
نیک بدیدم من از تو هیچ نیاید
خون دلم میخوری مخور که روانیست
[...]