صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۳
مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد
که شکر آشکارا بویی از حسن طلب دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۴
شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد
که از هر طوق قمری سر و فتراک دگر دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۵
که جز من می تواند تا مرا گرم سخن دارد؟
که در آیینه طوطی گفتگو با خویشتن دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۶
به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد
به قدر بند نی تنگ شکر در آستین دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۸
به هر رنگی که باشد دل، همان صورت جهان گیرد
بهار از زردی آیینه، سیمای خزان گیرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۲۹
که دارم غیر خط تا از رخ او داد من گیرد؟
به جز گلچین که خون عندلیبان از چمن گیرد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۰
من آن سیلم که منزل پیش راه من نمی گیرد
غبار از گرم رفتاری مرا دامن نمی گیرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۱
به ماتم هر که کام خود ز افغان تلخ می سازد
شکرخواب عدم را بر عزیزان تلخ می سازد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۲
سیه مستان غفلت را فلک هشیار می سازد
درشتان را به گردش آسیا هموار می سازد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۳
مژگان زرد، خانه برانداز سینه است
الماس در خراش جگر بی قرینه است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۵
تواضع خصم بالادست را بی زور می سازد
به خم گردیدن از خود سیل را پل دور می سازد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۶
دلم چون برگ بید از حرف بی هنگام می لرزد
چو عقل طفل بیند بر کنار بام، می لرزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۷
تبسم کن که جان باده لعلی قبا سوزد
ز آب آتشین خویشتن یاقوت وا سوزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۸
اگر مهر خموشی زان لب شیرین بیان خیزد
سبک چون پنبه سنگینی ز هر گوش گران خیزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۹
ز بس گفتار من از دل غبارآلود میخیزد
چو بردارم قلم خط غبار از کلک من ریزد!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۰
به تمکینی ز جای خویش آن طناز میخیزد
که میلرزد عرق بر چهرهاش اما نمیریزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۱
زخامی هر کبابی اشک خونین بر زمین ریزد
کباب دل چو گردد پخته اشک آتشین ریزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۲
ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد
از آن مهر خدایی ماه من خورشید تابان شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۳
چه پروا عاشق بیتاب را از سوختن باشد؟
که چون پروانه در گیرد چراغ انجمن باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۴
بزرگان را به تعلیم کسی حاجت نمیباشد
ادیبی اهل دولت را به از دولت نمیباشد