گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصر بخارایی

مرا تا آتش هجران آن شیرین لقا سوزد

وجودم هر شبی چون شمع از سر تا به پا سوزد

مرا دل در بلا افکند و می‌سوزد کنون از غم

چنین دل سوختن بهتر بود، بگذار تا سوزد

چو اندیشم جدائی از وصال جانفزای او

[...]

اسیر شهرستانی

نیم داغ گلی تا هر دو رویم یک هوا سوزد

دلم در آتش خویی نمی سوزد که واسوزد

دل پر آتشم در انتظار سوختن چون شد

که از مستی نداند داغ او را بر کجا سوزد

غمت اقبال را همسایه خود کرد و می ترسم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه