×
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۱۸ - سرو خونین
ز جا برخیز ای رعنا جوان گلعذار من
نظر کن تو به حال زار و چشم اشکبار من
تو تا رفتی به میدان، جان شیرینم برفت از تن
سیه شد بی رخ چون آفتابت روزگار من
ز طفلی پرورش دادم تو را تا آنکه در پیری
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲
سواد سرمه شام است در چشم نگار من
به جز ظلمت دگر چیزی نبیند روزگار من
ازآن سرگشتهام در وادی عشق پریرویی
که باشد مرکز پرگار حسرت اختیار من
نباشد حاصل عمرم به جز داغ جداییها
[...]
۱
۲