گنجور

شاطر عباس صبوحی » غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده » مبتلا

 

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را

به یک رو از پی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم در سر، نه پایی داشتم در گل

به دست خویش کردم اینچنین بی‌دست و پا خود را

شاطر عباس صبوحی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات ناتمام و اشعار پراکنده » قند لعل

 

ره دل را بتا زان شوخ چشم مست رهزن زن

به عیاری زُلفت خویش را غافل به مخزن زن

نقاب پرنیان را برفکن از چهر آذرگون

شرر از چشمه خورشیدوش بر مرد و بر زن زن

رقیب بوالهوس در بزم از روزن نظر دارد

[...]

شاطر عباس صبوحی
 
 
sunny dark_mode