شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح!
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
[...]
شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴
مضی فی غفلة عمری، کذلک یذهب الباقی
ادر کأسا و ناولها، الا یا ایها الساقی
شراب عشق، میسازد تو را از سر کار آگه
نه تدقیقات مشائی، نه تحقیقات اشراقی
الا یاریح! ان تمرر علی وادی أخلائی
[...]
شیخ بهایی » موش و گربه » حکایت ۶
به هر کارى که باشد ابتداى او به نادانى
در آخر حاصلش نبود بجز درد پشیمانى
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
ز شورانگیز خالی گشته حاصل دانه اشکم
که مرغ وصل هرگز گرد دام من نمیگردد
چنان زهر فراقی ریختی در ساغر جانم
که مرگ از تلخی آن گرد جان من نمیگردد
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
نصیبم گشته چندان تلخکامی بعد هر کامی
که ممنونم ز گردون گر به کام من نمی گردد
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم
ترا ایزد همی گوید که در دنیا مخور باده
ترا ترسا همی گوید که در صفرا مخور حلوا
زبهر دین نبگذاری حرام از گفته ی یزدان
ولیک از بهر تن مانی حلال از گفته ی ترسا
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم
اگر در پایت افکندم سری عیبم مکن کآندم
چنان بودم که از مستی زسر نشناختم یارا
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم
تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم
کنون میمیرم و از من تب زنار می ماند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش دوم - قسمت اول
به اسرار حقیقت نیست جز پیر مغان دانا
له فضل علی اهلی النهی علما و عرفانا
زمانی گوش بر گفتار او نه تا یقین دانی
که جز تلبیس نبود حاصل تدریس مولانا
اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت اول
مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را
که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش پنجم - قسمت دوم
دگر از درد تنهائی بجانم، یار می باید
دگر تلخ است کامم شربت دیدار می یابد
زجام عشق او مستم دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می باید
مرا امید بهبودی نمانده ای خوش آن روزی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت دوم
به محشر گر بپرسندت که خسرو را چرا کشتی
سرت گردم چه خواهی گفت تا منهم همان گویم؟
شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش سوم - قسمت دوم
گر امروز آتش شهوت بکشتی بیگمان رستی
و گرنه تف این آتش ترا هیزم کند فردا
چو علم آموختی از حرص آن گه ترس اندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا
سخن کز روی دین گوئی، چه عبرانی چه سریانی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش دوم - قسمت اول
ترا تاهست ناهموارئی در خود غنیمت دان
درشتیهای دور چرخ را کان هست سوهانش
شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش دوم - قسمت اول
نه از رحم است اگرتر ساخت جانان چشم فتان را
برای کشتن من آب داده تیغ مژگان را
شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش سوم - قسمت دوم
به نان سازند مردم رام هر سگ را ولیکن تو
اگر خواهی که گردد رام نفس سگ مده نانش
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
چو تاثیری ندارد جز فراموشی برش قاصد
بنام غیر گوید کاش پیغامی که من دادم
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت اول
حلالت باد هر عشرت که کردی آذری در عشق
که خوش مردانه رفتی جان من عاشق چنین باشد
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول
زیمن عشق بر وضع جهان خوش خنده ها کردم
معاذالله اگر روزی به دست روزگار افتم
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت اول
نگردد تا فراموش آنچه گفتی دردمندان را
بر انگشت تو میخواهم که بندم رشته ی جان را