فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷
ز بس ای دیده سر کردی شبِ غم اشکباری را
به روزِ خویش بنشاندی من و ابرِ بهاری را
گدا و بینوا و پاکباز و مُفلِس و مِسکین
ندارد کس چو من سرمایهٔ بیاعتباری را
چرا چون نافهٔ آهو نگردد خونِ دل دانا
[...]
![فرخی یزدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/yazdi.gif)
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
به هنگامِ سیهروزی عَلَم کن قَدِّ مردی را
ز خونِ سرخفامِ خود بشوی این رنگِ زردی را
نصیبِ مردمِ دانا به جز خونِ جگر نَبوَد
در آن کشور که خلقش کرده عادت هرزهگردی را
ز لیدرهای جمعیت ندیدم غیر خودخواهی
[...]
![فرخی یزدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/yazdi.gif)
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰ - در زندان قصر
به زندان قفس مرغ دلم چون شاد میگردد
مگر روزی که از این بند غم آزاد میگردد
ز آزادی جهان آباد و چرخ کشور دارا
پساز مشروطه با افزار استبداد میگردد
تپیدنهای دلها ناله شد آهستهآهسته
[...]
![فرخی یزدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/yazdi.gif)
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
اگر مرد خردمندی تو را فرزانگی باید
وگر همدرد مجنونی غم دیوانگی باید
رفیقی بایدم همدم، به شادی یار و در غم هم
وزین خویشان نامحرم مرا بیگانگی باید
من و گنج سخنسنجی که کنجی خواهد و رنجی
[...]
![فرخی یزدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/yazdi.gif)
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
سراپا کاخ این زورآوران گر زیوری دارد
ولی بزم تهی دستان صفای دیگری دارد
نیارد باد امشب خاک راهش را برای ما
مگر در رهگذار او کسی چشم تری دارد
نگار من مسلمان است و در عین مسلمانی
[...]
![فرخی یزدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/yazdi.gif)
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲
دلم امروز چون قمری سر نالیدنی دارد
مگر آن سرو قد فردا به خود بالیدنی دارد
چو من در این چمن جز غنچه دلتنگی نشد پیدا
که در شب گر خورد خون صبحدم خندیدنی دارد
ز حسن بی بقا ای گل مکن خون در دل بلبل
[...]
![فرخی یزدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/yazdi.gif)
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
چنان کز تاب آتش آب از گرمابه میریزد
ز سوز دل مدام از دیدهام خونابه میریزد
به مرگ تهمتن از جور زال چرخ در زابل
چو رود هیرمند اشک از رخ رودابه میریزد
به جان پروانه شمعم که گاه سوختن از غم
[...]
![فرخی یزدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/yazdi.gif)
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲
گذشتم از سرافرازی، سر افتادگی دارم
گرفتم رنگ بیرنگی، هوای سادگی دارم
مرا شد نیستی هستی، بلندی جستم از پستی
چو سروم کز تهیدستی، بر آزادگی دارم
گرم دشمن بود تن ها، به جان دوست من تنها
[...]
![فرخی یزدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/yazdi.gif)
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
به کوی ناامیدی شمعآسا محفلی دارم
ز اشک و آه خود در آب و آتش منزلی دارم
بلا و محنت و رنج و پریشانی و درد و غم
هزاران خرمن از کشت محبت حاصلی دارم
شد از دارالشفای مرگ، درمان درد مهجوری
[...]
![فرخی یزدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/yazdi.gif)
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸
ز بس از روزگار بخت و سخت و سست دلتنگم
به سختی متصل با روزگار و بخت در جنگم
دو رنگی چون پسند آید به چشم مردم دنیا
بهغیر از خون دل خوردن چه سازم من که یکرنگم
خوشم با این تهی دستی بلندی جویم از پستی
[...]
![فرخی یزدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/yazdi.gif)
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
ز خودآراییِ تن جامهٔ جان چاک میخواهم
ز خونافشانیِ دل دیده را نمناک میخواهم
دل از خونسردیِ نوباوگانِ کاوه پرخون شد
شقاوتپیشهای خونریز چون ضحّاک میخواهم
چو از بالا نشستن آبرومندی نشد حاصل
[...]
![فرخی یزدی](https://api.ganjoor.net/api/ganjoor/poet/image/yazdi.gif)