گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۵ - نصیحت

 

گرت باید به گیتی سر فرازی

بکن در خویش کسب بی نیازی

که هر قدر از کسانچیزی بخواهی

ز قدر خویشتن قدری بکاهی

علی گفت ار کرم کردی‌امیری

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۶ - در محبت

 

محبت جلوهٔ اول ز حق دان

ز بعد کنت کنزا حببت برخوان

مرادم این بود ای یار جانی

که اسرار محبت را بدانی

چو ما بین دو کس بینی محبت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۷ - در همین مقام

 

کسی پرسید از من سر خلقت

بگفتم نیستم آگه ز حکمت

من این دانم که حق با بی‌نیازی

کند با مشت خاکی عشقبازی

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰۴ - آقای بهمنی یکی از شعرای گستاخ

 

مدیرنامهٔ نامی کانون

به بیچون نامه‌ام چون ساخت ممنون

نخست آوردمش تحسین ‌بسیار

که همت میگمارد خوش بدینکار

هزاران همچو من شرمنده دارد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۵ - قطعه

 

زبان زندانی و کام تو زندان

مقفل گشته این زندان به دندان

چو باز این قفل زان زندان نمائی

بزندانی در زندان گشائی

بسوی ناروائیها گراید

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۶ - قطعه در میلاد مسعود حضرت خاتم المرسلین (ص)

 

یکی ز اتباع عبسی پور مریم

به استعلا همی زد زین بیان دم

که عیسی را خدا پیغمبری داد

به هر پیغمبر او را برتری داد

همینم بس دلیل این معما

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۹۵ - تاریخ پل آهنین که در قصبهٔ ریز روی رودخانه زاینده رود ساختند

 

به عهد پهلوی ثانی آن شاه

که شاد از لطف دل‌های غمین ساخت

جناب شهردار ریز در ریز

پلی بهر رفاه عابرین ساخت

مهندس نازم و آهنگرش را

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - قطعه

 

شنیدم پشه‌‌ای بر پشت پیلی

نشست و خواست برخیزد دگر بار

بگفت ای پیل چو نخیزم من از جای

ملرز و خویش را محکم نگه دار

بگفت از‌ آمدن دادی چه رنجم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - قطعه

 

ز تبدیل خزانی و بهاری

فزاید عاقلان را هوشیاری

که دارد زندگانی مرک در پی

اگرچه مردمند از آن فراری

فلک با کس نیابد یک قدم راست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - قطعه

 

چو باید عاقبت رفتن ز دنیا

به دنیا دل نبندد مرد دانا

جهان باشد رباطی کهنه باید

از اینجا بهر منزل شد مهیا

به دنیا بهر عقبی کار می‌کن

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - قطعه ذیل بجهه تمثال مبارک حضرت قطب العارفین

 

بیا تمثال قطب عارفان بین

ز چشم سرمبین از چشم جان بین

حدیث آدم و اسما شنیدی

بیا آن آدم با عزوشان بین

بکن از اهل معنی دیده‌ئی وام

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - قطعه

 

بود قرآن کتابی پای تا سر

کلام ایزد علام ذوالمن

دو عالم یک ورق کانرا دورویست

همه معنای آن آیات متقن

چو این یکرو که خواندی صدق دیدی

[...]

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - ابله ترین حیوانات

 

«بوآلو»، شاعر گویای مغرب

حکیم بخرد دانای مغرب

در این نکته چه خوش گفت این سخن را

که بس خوش آمد از این نکته من را:

که اندر چارپایان چرایی

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - نطق لرد معروف!

 

به لندن کرد نطقی، لرد معروف

کزو یک ملتی، گردیده مشعوف

برای موطن جمشید و سیروس

خورد آن ناطق مشهور افسوس؟!!

چنان می‌سوزدش دل، آن یگانه!

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - در هجو ضیاء الواعظین

 

چراغ الذاکرین، آن مرد جیغو

کند در مجلس شوری هیاهو

چراغ الذاکرین، مانند زاغ است

گمان دارد که مجلس مثل باغ است

نماید جیر و ویر نابه‌هنگام

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴ - خانه بیگانه!

 

امان از خویش را بی‌خانه دیدن

خود اندر خانه بیگانه دیدن

سپس بیگانه بی‌خانمان را

به جای خویش صاحبخانه دیدن!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷ - جام عمر

 

الا ای مرگ! در جانم درآویز

که جام عمر من، گردید لبریز!

چسان من زنده مانم: ملک ایران

به سر گیرد دوباره، دور چنگیز

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷ - گردون من

 

دل پر خون من را کس ندارد

سر مجنون من را کس ندارد

همه کس را، ز گردون دل کباب است

ولی گردون من را کس ندارد

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - نام نیک

 

من این پیری! جوانی را نخواهم

بمیرم زندگانی را نخواهم

چو نام نیک باشد، زندگی چیست؟

چو باقی هست فانی را نخواهم

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۷ - سوگند وکالت

 

ضیاء الواعظین، آن رند جیغو

زده پشت تریبون، پاک وارو

برای خاطر هم مسلکانش

به پا بنموده، فریاد و هیاهو

به قانون اساسی پشت پا زد

[...]

میرزاده عشقی
 
 
۱
۴۱۱
۴۱۲
۴۱۳
۴۱۴
۴۱۵
۴۱۶
sunny dark_mode