ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۵ - بیدار کردن کنب کرن برادر خود را از خواب برای جنگ رام و بیدار شدن کنب کرن
جزین تدبیر دیگر نیست معلوم
که این آهن به آن آتش شود موم
قائم مقام فراهانی » منشآت » نامههای فارسی » شمارهٔ ۱۶ - کاغذی است از قائم مقام به فاضل خان
هر آن ساعت که با یاد من آئی
فراموشم شود موجود و معدوم
یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۲۰ - به محمد صادق بیک کرد نگاشته
ز دنیا قسم ما خون خوردن آمد
نشاید خورد الا رزق مقسوم
یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۴۵ - به میرزا حسن مطرب نگاشته
رطب شیرین و دست از نخل کوتاه
مسافر تشنه و جلاب مسموم
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۷
زمشکین موی و روی ای لعبت روم
تو چین و روم آوردی در این بوم
وجودت گر نبودی عالم آرا
بعالم بدیکی موجود و معدوم
زتقسیم ازل دل آن دهان برد
[...]
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۰۴
نشد ز آمد شد نظاره مفهوم
به لب دندان بود یا در منظوم
دهانش نون تنوین است فایز!
که آید در حساب و نیست معلوم
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴ - نسبنامه
فرستاد او به ایران وینت معلوم
شهیرا کو بود سلطان معصوم
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۴۰ - سرالربوبیه
بود موقوف بر معدوم معدوم
خود این بر اهل تحقیق است معلوم
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۴۱ - سرسرالربوبیه
بود اندر ازل بروجه معلوم
بحال خویش اعیان جمله معدوم
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۸۱ - طاهر الباطن
بود آنطاهر الباطن که معصوم
ز وسواس و هواجس شد بمعلوم
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۱ - عبدالمعز
شود قدرش بجای خویش معلوم
برون از جای خود خوار است و محروم
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۶ - عبداللطیف
نباشد آن اثرها بر تو معلوم
چو در آن جمله اسراریست مکتوم
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۷۵ - عبدالقادر
ز حق باشد به قدرت گرچه معلوم
نه بیند ذات خود را جز که معدوم