عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۱۳ - الحکایه و التمثیل
همه بالش ببرید و پرش کند
که تا با او بماند بوک یک چند
عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
برِ من چارصد پیل است دربند
ندیمان و حکیمان هنرمند
عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
که بهتر گشته گیرم ای خردمند
شکسته بار دیگر کونهای چند
عطار » اسرارنامه » بخش هفدهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
دگر شب نیز از شرم خداوند
به خاموشی زفان آورد در بند
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
یکی گفتش بطیبت ای خردمند
کلاه ار میفروشی قیمتش چند
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
بسی خلقم خریدار کلاهاند
بکل کون از من می بخواهند
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل
فغان از حرص موش استخوان رند
همه سگسیرتانِ زشتپیوند
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل
جوابم داد کای داننده فرزند
به فضل حق به هر بابی هنرمند
عطار » خسرونامه » بخش ۱۳ - در پرداختن این داستان
ترا دادست این قوّت خداوند
که در توحید و نعتت نیست مانند
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
نه دل را روی آزادیست زین بند
نه گل را یک شکر روزیست زین قند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را
ز چندان گریهٔ آن ماه دلبند
گهی آن میگرست و گاه این خند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب
جهان بر کام خود راندند یک چند
ولیک از کار آن هر دو فلک خند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
بگو تا از کجاداری تو پیوند
که هرمز را نهادی نام فرزند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
چو بشنید این سخن قیصر ز فرزند
طمع دربست و در پیوست پیوند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
چو دختر آفتابی دید در بند
لب خسرو شرابی دید از قند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
بمرگ خویشتن دل کرده خرسند
نشسته دست بر سر پای دربند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
جهان برجان ما خوردست سوگند
بجانی بازخر ما را ازین بند
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
بگفت این و بشه گفت ای خداوند
ترا زین غم نباید بود در بند