گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

به رنگ گونه گون آرد فرابند

به امید و نوید و سخت سوگند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

نه شهرو دیدن و نه خویش و پیوند

نه اندرز نکو نه راستی پند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

که من با تو خورم صد گونه سوگند

کنم با تو بدان سوگند پیوند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

ترا از خان و مان و خویش و پیوند

جدا کرد و به دام دوری افگند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

مرا رامین نه خویشست و نه پیوند

نه هم‌گوهر نه همزاد و نه فرزند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او

 

توی مادر منم پیش تو فرزند

ترا دارم همیشه چون خداوند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

نخست آزاده رامین خورد سوگند

به یزدان کاوست گیتی را خداوند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

پس آنگه ویس با وی خورد سوگند

که هرگز نشکند با دوست پیوند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

قصب پوشیده رومی کوه اروند

کلاه قاقم از تارک بیفگند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۲ - باز گشتن شاه موبد از کهستان به خراسان

 

بچه بوده‌ست شهرو را سی و اند

نزاده‌ست او ز یک شوهر دو فرزند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

کنی با او به فال نیک پیوند

بدان پیوند باشی شاد و خرسند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

به ماه و مهر تابان خورد سوگند

به جان شاه و جان خویش و پیوند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

ترا ایزد نداده‌ست ایچ فرزند

که روزی بر جهان باشد خداوند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

بدین پیمان توانی خورد سوگند

که رامین را نبودش با تو پیوند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

جوابش داد ویس و گفت سوگند

خورم شاید بدین نابوده پیوند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

مرا بفریفت موبد دی به سوگند

به شیرینی سخنها گفت چون قند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

بدو گفتم خورم صد باره سوگند

که رامین را نبد با ویس پیوند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد

 

کجا چون شاه و چون رامین دو فرزند

ازو یکباره بگسستند پیوند

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۳۷
sunny dark_mode