گنجور

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۸) سؤال مرد درویش از جعفر صادق

 

که از چیست این همه کارت شب و روز

جوابش داد آن شمع دلفروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » المقالة السادسة

 

چو هست این دَور دَور نفس امروز

نمی‌بینم دلی بر نفس پیروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

نشسته بود شادان فخر آن روز

درآمد آن غلام عالم افروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

کلید آنگه بایشان داد و تا روز

بر آن دَر خفت از عشق دلفروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۶) حکایت یوسف همدانی علیه الرحمة

 

چنین گفتست آن شمع دلفروز

همه دان یوسف همدان یکی روز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۷) حکایت شیخ ابوسعید رحمةالله علیه

 

چنین گفتست شیخ مهنه یک روز

که رفتم پیش پیری عالم افروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱) حکایت سلطان محمود با پیرزن

 

شما گر نیز می‌خواهید امروز

که گردید از خدا جاوید پیروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۳) حکایت سلطان محمود و عرض سپاه

 

مگر سلطان دین محمود پیروز

سپه را خواست دادن عرض یک روز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۳) حکایت سلطان محمود و عرض سپاه

 

بدو گفتم بیا چون شاهِ پیروز

سپه را عرض خواهد داد امروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۴) حکایت زنان پیغامبر

 

پیمبر گفت ای قوم دلفروز

شما را صبر باید کرد امروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۵) حکایت شبلی با سائل رحمه الله

 

مگر شبلی بمجلس بود یک روز

یکی پرسید ازو کای عالم افروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۵) حکایت شبلی با سائل رحمه الله

 

یکی برجَست و گفت ای عالم افروز

تو عارف را چنین گفتی فلان روز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۶) حکایت سلطان محمود با ایاز در گرمابه

 

رفیقی گفت با محمود پیروز

که محبوبت بحمّامست امروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۷) حکایت شیخ بایزید و آن قلّاش که او را حدّ می‬زدند

 

بکاری بایزید عالم افروز

بصرّافان گذر می‌کرد یک روز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۲) حکایت سنگ و کلوخ

 

اگر همرنگ دریا گردی امروز

شوی در وی تو هم دُرّ شب افروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود

 

دو مثقالم نباشد گوشت امروز

چهل مثقال دو دُرّ شب افروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۶) حکایت پیغامبر و کنیزک حبشی

 

چنین نقلست از سلمان که یک روز

نشسته بود صدر عالم افروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

سکندر در کتابی دید یک روز

که هست آب حیات آبی دلفروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲) حکایت نمرود

 

نه ازچرخ برین برتر رود روز

که او هم سرنگون آمد شب و روز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۱) حکایت سلطان محمود با ایاز

 

مگر سلطان دین محمود یک روز

ایاز خویش را گفت ای دلفروز

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۰
sunny dark_mode