گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت فاروق رضی الله عنه

 

ولیکن این چراغ جنّت افروز

بود رخشنده‌تر از نور هر روز

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه

 

بدیشان گفت هر بنده که امروز

سلاح انداخت آزادست و پیروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

نگاهی سوی آن زن کرد یک روز

بدید از پرده روی آن دلفروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

تعهد کرد بسیاری شب و روز

که تا با حال خود شد آن دلفروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

خبر دادند ازو شه را که امروز

غلامی در رسید الحق دلفروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

که سازی بر لبِ این بَحرَم امروز

عبادت را یکی معبد دلفروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بزرگانش بعشق دل همان روز

فرستادند صد دختر دلفروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۴) حکایت امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه بامور

 

بهر گامی که برگیری تو امروز

ز حضرت تحفهٔ یابی دلفروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار

 

بدو آن پیر گفت ای شاه پیروز

درخت من ببار آمد هم امروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

پدر را گفت آن کودک که یک روز

مرا بر پیش آن پیر دلفروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

اگر دریابدش استاد پیروز

وگرنه زار خواهد مرد امروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

به‌آخر ز آرزوی آن دل‌افروز

نبودش صبر یک ساعت شب و روز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

عزیمت خواند تا بعد از چهل روز

پدید آمد پری‌زاد دل‌افروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

جوابش داد آن ماه دل افروز

که با تو بوده‌ام من ز اولین روز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

همه شب پای مالیدیش تا روز

همه روزش سخن گفتی دلفروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

میان خیل خود آن عالم افروز

عروسی کرد و عشرت چل شبانروز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

دل آن شاه زاد عالم افروز

بدان سرهنگ شد مشغول آن روز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود

 

چنین گفت او که ای شاه دلفروز

گرسنه خفته‌ام من دوش تا روز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۵) حکایت مرد ترسا که مسلمان شد

 

یکی ترسا مسلمان گشت و پیروز

بمی خوردن شد آن جاهل دگر روز

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۷) حکایت گبر که پُل ساخت

 

مگر سلطانِ دین محمود یک روز

بدان پُل در رسید از راه پیروز

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۰
sunny dark_mode