عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۵) حکایت شبلی با سائل رحمه الله
به یک موی مژه برگیرد از جای
که عارف آورد هم بیش ازین پای
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۷) حکایت شیخ بایزید و آن قلّاش که او را حدّ میزدند
ستاده بهرِ من معشوق بر پای
چگونه من نباشم پای بر جای
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه
قصَب بر سر یکی نعلین در پای
خرامان با لباسی مجلس آرای
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۵) حکایت مرد حریص و ملک الموت
سه روزم مهل ده بر من ببخشای
وزان پس پیش گیر آنچت بوَد رای
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۵) حکایت زنبور با مور
که هر کو آن خورد کو را بوَد رای
نشیند بر مراد خویش هرجای
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۶) حکایت پیغامبر و کنیزک حبشی
بفضل خود درین کار و درین رای
اگر تقصیر کردم عفو فرمای
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۵)حکایت آن زن که طواف کعبه میکرد و مردی که نظر برو کرد
ولی آگه نهٔ تو بی سر و پای
که از که بازماندستی چنین جای
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۶) حکایت مهستی دبیر با سلطان سنجر
نماند زهره را این هر دو بر جای
شوم در خونِ این دو بی سر و پای
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۶) حکایت مهستی دبیر با سلطان سنجر
ستاده بود ساقی نیز بر پای
قدح بر دست و چشم افکنده بر جای
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۲) حکایت هارون با بهلول
سپه را گفت کیست این بی سر و پای
که میخواند بنامم در چنین جای
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۲) حکایت هارون با بهلول
چو سنگی صد هزاران سال برجای
بمی ماند نمیمانی تو بر پای
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۵) حکایت سؤال کردن آن مرد دیوانه از کار حق تعالی
نگاری کان نخواهد ماند بر جای
نه بر دستست زیبنده نه بر پای
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۶) حکایت جهاز فاطمه رضی الله عنها
سپهرا عمر مشتی بی سر و پای
بپیمای و بپیمای و بپیمای
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۱) حکایت بلُقیا و عفّان
که آب برگِ شاخی در فلان جای
اگر جمع آری و مالی تو بر پای
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۲) حکایت سلیمان علیه السلام و شادروانش
بسوی ملک چون کردی دمی رای
ز شادروانت شد یک گوشه از جای
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۱۰) حکایت شیخ ابوسعید با قمار باز
که میرفتند بر یک شیوه یک جای
ازار پای چرمین کرده در پای
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۱۱) حکایت مجنون و لیلی
بدین سوزن من افتاده بر جای
برون میکردمی آن خار از پای
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۴) حکایت اردشیر و موبد و پسر شاپور
بموبد گفت صد کودک بیارای
همه مانندِ شاپورم بیک جای
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۵) حکایت ایاز و درد چشم او
چو شه بنشست بر بالینت از پای
تو صفرا کرده چون برجستی ازجای؟
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۱۱) حکایت سلطان محمود و ایاز
چنین گفت او که در رشکم همه جای
ازان سنگی که مالی در کف پای