فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
مگر کت زان صدف دُرّی بیاید
که شاهی را و شادی را بشاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد
میان ما همی کینه نباید
که کین با دوستی درخور نیاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
حسودان را حسد بردن چه باید
به هر کس آن دهد یزدان که شاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
گناه دوست را پوزش نماید
چو نپذیرد به پوزش در فزاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
همه کس را چو او کهتر بیاید
کزو بسیار کام دل برآید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
نبینی کابر پیوسته برآید
چو باران زو ببارد برگشاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد
ز کوه غور گر آب تو زاید
به جای آب زین پس خون نماید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ
چنان دانم که او آنجا نپاید
هم امشب وقت شبگیر او بیاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
چو آهرمن شما را ره نماید
در بسته شما را کی بپاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
بسا روزا که در گیتی برآید
چنین زیبا رخی دیگر نزاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
مخور زنهار شاها کت نباید
یکی روز این خورش جان را گزاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
توم کاهی و یزدانم فزاید
توم بندی و دادارم گشاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
نه زاندوه تو دی با تو بیاید
نه از تیمار تو فردا بپاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
مگر یکروز طوفانی درآید
ترا با خانه ناگه دررباید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
همی گویند چون او کس چه باید
که در گوهر برادر را نشاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را
همی کن همچنین تا خود چه آید
جهان بازیت را بازی نماید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را
ترا دادهست یزدان هرچه باید
هنرهایی که اورنگت فزاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس
به گیتی نیز شب آبستن آید
نداند کس که فردا زو چه زاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس
نپندارم که چون یارم رباید
دگر ره روی او یا من نماید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس
سزد گر خواب در چشمم نیاید
سزد گر صبر در جانم نپاید