عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل
عزیو اهل خوزستان چنان شد
که رعدی از زمین بر آسمان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
چو خسرو همچو کیخسرو روان شد
خدنگی بود گویی کز کمان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
چو بشنود این سخن خسرو چنان شد
که همچون دلبرش گویی که جان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
مپرس از دل که حال دل چنان شد
که دریاهای خون از وی روان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
بسی خوی زو گشاد و ناتوان شد
دل شه بستهٔ آن بیزبان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
دل خسرو ز دختر شادمان شد
بر آن دختر چو ماهی مهربان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
چو بشنود آن سخن خسرو چنان شد
که از شادی دلش در برتپان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
چو هرمز در قفای او روان شد
بهیک ساعت بهنزد دلستان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
ز درد گل دل خسرو چنان شد
که با همدم به هم همداستان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز
دل خسرو ازان غصه چنان شد
که خونی گشت و از چشمش روان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز
ازان شادی دل خسرو چنان شد
که گفتی پیر بود از سرجوان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
جهان پیرانه سر گفتی جوان شد
زمین از سبزه همچون آسمان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
جهان بر چشم او چون پرنیان شد
جهان افروز گفتی از جهان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
جهان در زیر گرد ره نهان شد
همه خاک زمین بر آسمان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
جهان بر چشم من تاریک ازان شد
که از من مردم چشمم نهان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل
ز خشم فرخ و خسرو چنان شد
کزان کین در سخن آتش فشان شد
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
بر آن خادم بصد دل مهربان شد
که او را مهربان الحق توان شد