اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۱۶ - کسی کو فاش دید اسرار جانرا
کسی کو فاش دید اسرار جانرا
نبیند جز به چشم خود جهان را
نوائیفرین در سینه خویش
بهاری میتوان کردن خزان را
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۳۰ - چو بر گیرد زمام کاروان را
چو بر گیرد زمام کاروان را
دهد ذوق تجلی هر نهان را
کند افلاکیان را آنچنان فاش
ته پا می کشد نه آسمان را
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۳۱ - مبارکباد کنن پاک جان را
مبارکباد کنن پاک جان را
که زایدن امیر کاروان را
زغوش چنین فرخنده مادر
خجالت می دهم حور جنان را
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۹۰ - چه حاجت طول دادن داستان را
چه حاجت طول دادن داستان را
بحرفی گویم اسرار نهان را
جهان خویش ماسودا گران داد
چه داند لامکان قدر مکان را
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - در اثبات خدا
نهادی نام «بیچوننامه» آن را
به بیچوننامه چون بستی میان را
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - در اثبات خدا
برون زین پنج ره، ره نیست جان را
که جان زین پنجره بیند جهان را
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸ - آرزوی مادر
بسوزد گر کسی این آشیان را
چنان دانم که میسوزد جهان را
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸ - آرزوی مادر
توانی بخش، جان ناتوان را
که بیم ناتوانیهاست جان را
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۷ - برگ گریزان
برفت از روی رونق بوستان را
چه دولت بی گلستان باغبان را
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۶۴ - دیده و دل
تو بوسی آستین، ما آستان را
تو بینی ملک تن، ما ملک جان را
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸۱ - سعی و عمل
مکش بیهوده این بار گران را
میازار از برای جسم، جان را
خلیلالله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲
اگر دانی زبان اختران را
شبانه بشنوی راز جهان را
سکوت شب به صد آهنگ خواند
به گوشت قصه های آسمان را