گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

چو تب در گل فگند از عشق تابی

عرق ریزان شد از گل چون گلابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

گهی سنگی دراندازی به آبی

گهی سرسوی سنگ آری بخوابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

اگرچه من نیم حاضر جوابی

ز تو غایب نیم در هیچ بابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

چه من گر سایهام تو آفتابی

مرا بسیار جویی و نیابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را

 

بسی گررشتهٔ طبلم بتابی

ز من سررشتهٔ این وانیابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه

 

چو بودم من زمستی در خرابی

بهشیاری ز من سر می چه تابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

بیامد دایه و بر گل زد آبی

شد آن آب از رخ گل چون گلابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

چو چشم مستم از طوفان آبی

ز مستی داد خانه در خرابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

ز چشم من بیک طوفان آبی

همه عالم فرو گیرد خرابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

که گر روزی بخاک من شتابی

بجز بوی وفا چیزی نیابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

نیی تو انگبین، لعل مذابی

که در یک حال هم آتش هم آبی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

جوابش داد هرمز خوش جوابی

که گل با دل مگر خورده‌ست تابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم

 

دگر ره بازم آوردی عتابی

نماندت گوییا باقی حسابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم

 

بنفشه سر گران از بس خرابی

کشیده لاله در خارا عتابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۷ - نواختن مطرب

 

مخسب ای ساقی و در ده شرابی

ز جامی بر لب جانم زن آبی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان

 

بگفت القصّه از هر گونه یابی

توقع بودش از خسرو جوابی

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه

 

ازان میشد بمغرب چون خرابی

که پنهان گشته میجست آفتابی

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode