گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۳

 

مرا از تیره بختی شکوه بیجاست

که عنبر نیل چشم زخم دریاست

ز دلتنگی، سواد دیده مور

مرا پیش نظر دامان صحراست

خمار نامرادی هوش بخش است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۴

 

کجا میل کبابم در شراب است؟

بط می هم شراب و هم کباب است

چو بط، جانم بود در عالم آب

به چشم من جهان بی می سراب است

هر آن آهی که دارد لختی از دل

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۵

 

به چشمم بی تو گلشن خارزارست

لب پیمانه تیغ آبدارست

شراب کهنه چون غوره است در چشم

گل امسال چون تقویم پارست

به هر سو رو کنم تیغ برهنه است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۶

 

شراب نامرادی بی خمارست

به قدر تلخی این می خوشگوارست

جواب خشک ازان لبهای سیراب

به کشت عاشقان ابر بهارست

ازان چشم تو رنجورست دایم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۷

 

فلک نیلوفر دریای عشق است

زمین درد ته مینای عشق است

اگر روح است، اگر عقل است، اگر دل

شرار آتش سودای عشق است

اگر معموره کفرست، اگر دین

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۸

 

خوشم با ناله خود، دم همین است

چراغ حلقه ماتم همین است

مگو در بیغمی آسودگی هست

که غم گر هست در عالم همین است

مبند آزار موری نقش در دل

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۹

 

ز نغمه تا خدا یک کوچه راه است

بر این حرف بلندم نی گواه است

به حق از تنگنای نی رسیدم

خوشا ملکی که اینش شاهراه است

همه سر اناالحق می سراید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۰

 

به چشم من فلک یک چشمخانه است

که انسان مردمک، نور آن یگانه است

نباشد چون سبکرو توسن عمر؟

که هر موج نفس چون تازیانه است

بود در زیر لب، جان عاشقان را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۱

 

نه هر تن لایق تشریف شاهی است

شهادت آل تمغای الهی است

سر آزاده تاج زرنگارست

دل آسوده تخت پادشاهی است

بود آزادگی در ترک دنیا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۲

 

برانگیزد غبار از مغز جان درد

برآرد گرد از آب روان درد

که می گیرد عیار صبرها را

اگر گیرد کناری از میان درد

تو مست خواب و ما را تا گل صبح

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۳

 

نمی گردد به خاموشی نهان درد

ز رنگ چهره دارد ترجمان درد

اگر دل ز آهن وفولاد باشد

کند چون موم نرمش در زمان درد

ترا آن روز آید بر هدف تیر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۴

 

درین عالم که جز وحشت نباشد

چه سازد کس اگرخلوت نباشد

درین آشوبگاه وحشت افزا

حصاری بهتر از عزلت نباشد

اگر دارالامانی در جهان هست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۵

 

ترا چون صبح خندان آفریدند

مرا چون ابر گریان آفریدند

من آن روز از سلامت دست شستم

که آن چاه زنخدان آفریدند

بلاهای سیه را جمع کردند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۶

 

چه کار از یاری دوران برآید

به همت کارها آسان برآید

سرآید چون زمان ناامیدی

به خواب یوسف از زندان برآید

هم از کودک مزاجیهای حرص است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲۰

 

لب ساقی شکربارست امروز

شراب و نقل بسیارست امروز

سپهر نیلگون یک شیشه می

زمین یک جام سرشارست امروز

هوا از ابر و باغ از جوش شبنم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲۱

 

به مژگان اشک پاشیدن میاموز

به ابر تیره باریدن میاموز

به زلف آه،پیچیدن مده یاد

به دراشک، غلطیدن میاموز

دل ما را به درد خویش بگذار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹۳

 

حضوری داشتم شب با خیالش

که در خاطر نمی آمد وصالش

پریرویی که من جویای اویم

اشارت بر نمی دارد هلالش

گل از شبنم کند در یوزه چشم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹۴

 

شده است از شوق تیغ جان ستانش

وبال خضر، عمر جاودانش

به جای نافه دل بر خاک ریزد

ز زلف و کاکل عنبرفشانش

غبار آلوده گرد کسادی است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹۵

 

ز موج لطف ،آن سیمین بنا گوش

مرا کرده است چون خط حلقه درگوش

به چشم من بهشت و جوی شیرست

رخ گلرنگ و آن صبح بنا گوش

همان درزیر خاکم می پرد چشم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۰

 

مرو بیرون ز عشرتخانه دل

که می می جوشد از پیمانه دل

شراب و شاهد و ساقی و مطرب

برون آرد ز خود میخانه دل

زمین گیرست سیر آسمانها

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode