گنجور

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۲۷ - باغ کربلا

 

سحرگه عندلیبی در گلستان

همی گفت این سخن با عندلیبان

که ای هم جنسهای من بنالید

چو من، در صحنهٔ گلشن بنالید

از این پس ترک آب و دانه سازید

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۸۸ - مرغان چمن

 

«چگونه بنگرم صحن چمن را

که افسردند یاس ویاسمن را»

ز من باد صبا از راه یاری

رسان پیغام مرغان چمن را

بگو در کربلا در خون کشیدند

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۹۲ - دشت بلاخیز

 

برادر جان مگر رفته به خوابی!

که زینب را نمی گویی جوابی

برایت درد دل تا کی شمارد

چه خواب است اینکه بیداری ندارد

ولی حق داری ای جان برادر!

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۰۰ - بوی مشک و عنبر

 

صدایی عمه زین طشت زر آید

که جانم از بدن خواهد بر آید

بگو ای عمه! در طشت این سر کیست؟

که از وی بوی مشک و عنبر آید

به لبهایش یزید دون زند چوب

[...]

ترکی شیرازی
 
 
sunny dark_mode