گنجور

سلطان باهو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

نهایت نیست راه عشق را یار

تو یک روباش دست ازکار بردار

فنا کن خویش را در راه جانان

چه کار آید ترا این درم و دنیار

اگر یک دل نباشی در طریقش

[...]

سلطان باهو
 

سلطان باهو » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

تعالی الله چه زیبا روی دلدار

چو حسنش دیدم و دل گشت گلزار

منور گشت جانم همچو خورشید

هویدا گشت برما جمله اسرار

دلم چون دید آن نور تجلی

[...]

سلطان باهو
 

سلطان باهو » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

به هر حالی جمال الله جویم

به هر قالی جمال الله جویم

به جز رویش نبینم هیچ چیزی

ز شوق جان جمال الله جویم

ز پیش و پس، خبر هرگز ندارم

[...]

سلطان باهو
 

سلطان باهو » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

خدایا کن تو بر من مهربانی

که جز تو نیست دردم را، تو دانی

فتادم کوی تو بیمار عشقت

مداوا کن طبیبا نبض دانی

ندیدم در جهان جز تو طبیبی

[...]

سلطان باهو
 
 
sunny dark_mode