گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۱

 

یکی بهتر ببینید ایها الناس

که می دیگر شود عالم به هر پاس

دمی از گردش حالات عالم

نمی‌یابم نجات از بند وسواس

چو دل در عقدهٔ وسواس باشد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۰

 

زهی پشت و پناه هر دو عالم

سر و سالار فرزندان آدم

دلیل راهت ابراهیم آزر

منادی ملتت عیسی مریم

شبستان مقامت قاب قوسین

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۴ - دریغاگویی از نااهلی روزگار

 

جهان پر درد می‌بینم دوا کو

دل خوبان عالم را وفا کو

ور از دوزخ همی ترسی شب و روز

دلت پر درد و رخ چون کهربا کو

بهشت عدن را بتوان خریدن

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۸

 

دلی از خلق عالم بی‌غمی کو

برون از عالم دل عالمی کو

درین عالم دم و غم جفت باید

مرا غم هست باری همدمی کو

نگویی تا که درد عاشقی را

[...]

سنایی
 
 
sunny dark_mode