گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴

 

ایا مبشر اقبال در ازل داده

به یمن طالع سعدت بشارت عالم

زبیم عدل تو ناید خرابی از باده

ز سعی کلک تو باشد عمارت عالم

ز پشت گرمی نام تو شمس شد تابان

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۰

 

فلک جناب و ملک خو عماد دولت و دین

توئی که جاه تو شد ملک جاودانی من

به کامکاری تو پشت بخت بنده قویست

که کامکاری تست اصل کامرانی من

ز حرص مدح تو همچون سهیل لرزانست

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۲

 

خدایگانا آنی که شمع دولت تو

چراغ و مشعله چرخ را کند روشن

چو شمع بر تن من نعمت تو بر توست

نطاق و جبه و دستار تا به پیراهن

حکایت شب دوشین و شمع و طشت طلا

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۰

 

تلطفی بنما ای برید باد سحر

نسیمی از نفس من بدان چمن برسان

ز دل که نافه صفت شد ز خون سوخته پر

دمی چو مشک بدان آهوی ختن برسان

سلام این دل پروانه وار سوخته بال

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۱

 

رسید موسم نوروز و تازه گشت جهان

به فر دولت مخدوم صاحب دیوان

جهان پیر جوان شد چو بخت آصف عصر

بهاء دولت و دین خواجه زمین و زمان

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۳

 

خدایگانا در ملک شرع معجز تو

شکست بند طلسم زمانه جادو

زبیم پاس تو در مرغزار ملک جهان

که شیر محترز است از چراگه آهو

همای معدلتت سایه آنچنان افکند

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۵

 

ز غبن هدهد میمون که شد متابع زاغ

ز رشک ملک سلیمان که شد مسخر دیو

به گوش معنی بشنو که هر دمی صد بار

شهان سلغری از خاک برکشند غریو

کجاست آصف تا نوحه گر شود بر ملک

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۷

 

فلک جنابا از رشک خاک درگه تو

در آب شرم شود غرق روضه مینو

شود زفر قدوم تو خاک مشک آگین

شود ز یاد ثنای تو باد عنبربو

نسیم لطف تو بر کوه اگر گذار کند

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۴

 

حمید ساخته دارد مفرحی دلخواه

کزان به فایده تر از زمین نرست گیاه

بدن قوی کند و طبع شاد و فکرت تیز

حدیث نرم و زبان جاری و سخن کوتاه

اگر تناول آن در شب اتفاق افتد

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۶

 

حیات بخشا چرخم ز غبن خواهد کشت

به تیغ کین من از چرخ کینه خواه بخواه

سیه دلی دل شه بر رهی گران کرده ست

بیان جرم من از خصم دل سیاه بخواه

به صد دلیل شود روشنت که بی جرمم

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰

 

خدایگانا با آب معجزات بنانت

بشست گیتی جادو کتاب نیرنجی

به دست حکم تو در روز و شب چو مهره نرد

دو لشکرند یکی رومی دگر زنجی

به یک دو دست که با تو نماند توبت کرد

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۳

 

خدایگان وزیران شرق عزالدین

یگانه دو جهان قطب عالم معنی

کمال گیتی طاهر که در وجود چو نام

بریست از همه نقصی چو علت اولی

نظام کشور چارم که صدر چرخ ششم

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵

 

ز لفظ خواجه دنیی نصیر ملت و دین

که باد صد یک عمرش نهایت پیری

شنیده ام ز دو پیر و جوان که کرد انشاء

دو نظم خوب به شکر و شکایت پیری

یکی ز گفته پیری که بد همه سخنش

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۸

 

به امر نافذ مخدوم صاحب دیوان

بهاء دولت و دین خواجه مبارک پی

کمینه چاکر فرمان پذیر حق دارش

به دست خویش که فرمان پذیرش آمدنی

کدام چاکر داعیش مجد پارسی آن

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۹

 

پناه و قدوه آفاق مجد دولت و دین

که نیست در همه عالم چو تو سخندانی

ز رای روشن تو لمعه ای و خورشیدی

ز جام خاطر تو جرعه ای و سحبانی

به فضل و دانش و تدبیر آصف دگری

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۱

 

دوات بودی عمری به پیش هر قلمی

به گاه شاهدی و کودکی و نیکوئی

شدی بزرگ به کار قلم شدی مشغول

سرت برند یکی کودک از هنرجوئی

دوات نیستی اکنون قلم شدی زیراک

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۶

 

به حکم خواهش مولی الانام شمس الدین

که دارد امرش بر سابق قدر پیشی

امام و مفتی درس محمد ادریس

خدایگان شریعت محمد کیشی

نوشت چاکر و داعیش مجد پارسی آن

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۱۳

 

ایا بلند منش صاحبی که دست قدر

ز بهر قدر تو بر آسمان زند خرگاه

ترا سپهر نهم کاطلسش همی خوانند

به جای آستر آمد برای خیمه جاه

طناب عمر تو چندان گشاده خواهد چرخ

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱

 

نه در فراق توام طاقت شکیبائیست

نه در وصال توام ایمنی ز شیدائیست

نه در وصال تو شادم نه در فراق صبور

چه طالع است مرا یارب این چه رسوائیست

مرا به عادت هر یار رنج دل منما

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » اشعار متفرقه » شمارهٔ ۳

 

که گفت پرده بر افکن ز روی مرد افکن

که شد بریده ترنج و کف جهان از زن

زبان یوسف اگر در نریختی به سخن

به لعل چشم زلیخا نگشتی آبستن

چه خار بود که در دامن دلی آویخت

[...]

مجد همگر
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode