گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۲

 

گهی که زلف بر آن روی مهوش افتاده

هزار سوخته را جان در آتش افتاده

بصد هزار جفا ای غزال مشکین بو

خوشم که با من مسکین ترا خوش افتاده

به گوشه نظری شهسوار من بنگر

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۴

 

بر آن عذار نه زلف مشوش افتاده

که موج بر رخ صهبای بی غش افتاده

ترا به چشم محال است میکشان نخورند

چنین که باده حسن تو بی غش افتاده

قلم ز نامه شوقم به خویش می لرزد

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode