گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۲

 

بدار دست ز ریشم که باده‌ای خوردم

ز بیخودی سر و ریش و سبال گم کردم

ز پیشگاه و ز درگاه نیستم آگاه

به پیشگاه خرابات روی آوردم

خرد که گرد برآورد از تک دریا

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳

 

هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم

همی برابرم آید خیال روی تو هر دم

نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت

که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم

به گلبنی برسیدم مجال صبر ندیدم

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۵

 

شبانِ تا به سحر گردِ شهر می گردم

کسی نکرد ازین بی خودی که من کردم

به اختیار گدا دل به پادشاه دهد

به دستِ خود چه بلا با سر خود آوردم

غم نمی خورد آن کس که در محبّتِ او

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸۶

 

بحل کن آن همه خونها که در غمت خوردم

که عمری از دل و جان شکر این کرم کردم

حدیث وصل نگویم که گفته شد روزی

ز بخت بد چه لگدها که بر جگر خوردم

بمردم و ندهم درد خود برون، زیراک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۵۹ - میر شیخ علی

 

ز درد درد تو بسیار خون دل خوردم

خمیر عیش ولی شد سرشته زان دردم

اهلی شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲ - (سئوال سلمان از بندار یهودی)

 

جواب داد که رخت از جهان برون بردم

یهود و عاصی و مردود و روسیه مردم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۰ - در وضوء گرفتن فخر امم(ص)

 

به هر بلیه و هر داغ صبر می‌کردم

فغان بی‌کسی از دل برون نیاوردم

صامت بروجردی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۴ - تابلوی سوم: سرگذشت پدر مریم و ایدآل او

 

قسم به مردی من مردم و نه نامردم

به آبروی در این شهر زندگی کردم

جواب داد که قربان مردمی گردم

من این سخن پی شوخی به پیش آوردم

میرزاده عشقی