گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۷

 

چراغ خلوت جان روشنایی سخن است

بهار زنده دلان آشنایی سخن است

اگر سخن به دل از گوش پیشتر نرسد

یقین شناس که از نارسایی سخن است

ز نقطه تخم محبت فشانده در دلها

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

به حرف لب نگشودن رسایی سخن است

خموشی آلت زور آزمایی سخن است

هوس زغنچه گوهر گلاب می گیرد

چه شد مرا ز لب او گدایی سخن است

طراوت چمن سبزه نگاه غزال

[...]

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

زبان که منصب او پادشاهی سخن است

مدام بر در دل در گدایی سخن است

مرا کلام مسلسل کشیده در زنجیر

کمند صید دل من رسایی سخن است

تلاش معنی بیگانه تا توانی کن

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode