گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - وله ایضا

 

سپهر حوصله آن ابر دست دریا دل

که جیب و دامن پر زر به سایل افشاند

حساب بخشش او در جهان به خلق خدا

به غیر قادر دانا کسی نمی‌داند

در اولم یکی از قابلان لطف چو دید

[...]

محتشم کاشانی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام

 

به احترام تمامش به دوش خویش نشاند

ببرد در بلدی وزه بلیه‌اش برهاند

صامت بروجردی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب

 

به ابر پاره چو مه نور خویش افشاند

به سان پنبهٔ آتش گرفته می‌ماند

ز من مپرس که کبکم خروس می‌خواند

چو من ز حُسن طبیعت که قدر می‌داند

میرزاده عشقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode