×
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - وله ایضا
سپهر حوصله آن ابر دست دریا دل
که جیب و دامن پر زر به سایل افشاند
حساب بخشش او در جهان به خلق خدا
به غیر قادر دانا کسی نمیداند
در اولم یکی از قابلان لطف چو دید
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۳ - مغربی تبریزی قُدِّسَ سِرُّهُ
کسی که هستی خود را به حق بپوشاند
دگر کسش بجز از کردگار کی داند
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۳ - مغربی تبریزی قُدِّسَ سِرُّهُ
کسی که هستی خود را به حق بپوشاند
دگر کسش بجز از کردگار کی داند
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام
به احترام تمامش به دوش خویش نشاند
ببرد در بلدی وزه بلیهاش برهاند
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب
به ابر پاره چو مه نور خویش افشاند
به سان پنبهٔ آتش گرفته میماند
ز من مپرس که کبکم خروس میخواند
چو من ز حُسن طبیعت که قدر میداند
۱
۲