شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷ - جستجو
چه خونبها به از این کشتگان کوی تو را
که بنگرند به محشر، دوباره روی تو را
تمام، گمشدگان ره توئیم و کنیم
به هر طریق که باشیم، جستجوی تو را
دم مسیح که گویند روح پرور بود
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰ - نقش خود
مکن دریغ ز من ساقیا شراب امشب
از آنکه ز آتش خود، گشتهام کباب امشب
ز بسکه شعله زند در دل من، آتش شوق
ز آتش دل خویشم در التهاب امشب
به خواب دیده ام آن چشم نیم خوابش دوش
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸ - اشک بیقراری
در این زمانه نه یاری، نه غمگساری هست
غریب کشور حسنیم روزگاری هست
ز شوخ چشمی و طنّازی و جفا جوئی
به دامن مژه ام اشک بیقراری هست
شکست خار کهن آشیان گلزارم
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳ - دام و دانه
دلی که در خم زلف، شانه میطلبد
چو طایری است که شب، آشیانه میطلبد
ز شوق خال تو، دل میتپد در آن خم زلف
حریص بین، که به دام است و، دانه میطلبد
دلم به خانه خرابی خویش میگرید
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷ - اشتیاق جمال
شبی به خواب زدم بوسه بر لبش به خیال
هنوز بر لب آن شوخ میزند تبخال
ز چاک پیرهن اندام نازکش ماند
چو عکس برگ گل اندر میان آب، زلال
بنوش باده که اندر طریقت عشق است
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸ - پرده های راز
دو چشم مست تو، خوش میکشند ناز از هم
نمیکنند دو بد مست، احتراز از هم
شدی به خواب و به هم ریخت خیل مژگانت
گشای چشم و جدا کن سپاه ناز از هم
میان ابرو و چشم تو، فرق نتوان داد
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰ - گره مار به مار
به اختیار زدم دل به زلف یار، گره
به کار خویش، فکندم به اختیار، گره
شمارهٔ گره زلف خود، به سبحه مکن
که صد گره چه کند در بر هزار گره
گره مزن سر زلف دو تا به یکدیگر
[...]