گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

کدام شوق به راه دویدن افتاده است

که بی خبر دل ما از تپیدن افتاده است

ز بیزبانی من وحشت نگاه کسی

چو دام دیده به فکر رمیدن افتاده است

چه دیده ها که ز شرم رخ تو آب شده است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۸

 

وفا به مهر و عداوت به کین نمی‌ارزد

گشاد کار به چین جبین نمی‌ارزد

زمانه گر شود آیینه‌دار امیدت

به حسرت نگه واپسین نمی‌ارزد

بنای ملک سلیمان کدورت‌آباد است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۳

 

خوش آن نفس که غباری ز خاک کوی تو باشم

چو بوی گل همه پرواز جستجوی تو باشم

حدیث ناله چه پرسی سراغ گریه چه گیری

در آرزوی تو باشم در آرزوی تو باشم

به گلشنم چه تماشا به گلخنم چه تمنا

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۶

 

سرشته ایم به دل درد را گلاب ندارد

نوشته ایم به خون نامه را جواب ندارد

شهید سحر بیانی هلاک نامه ندانی

که گفته حرف سخن عاجزان جواب ندارد؟

چه مکتب است ندانم تپیدن دل عاشق

[...]

اسیر شهرستانی