گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

رسید موسم پیری و وقت عجز و نیاز است

چو شمع صبح، وجودم تمام سوز و گداز است

سرم گرفته به دل الفت از خمیدن قامت

به سجده گاه صراحی، پیاله مهر نماز است

ز طول عمر نیابد کسی ز مرگ رهایی

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴

 

مرا معانی کوتاه، دلپسند نباشد

چو کر نمی شنوم تا سخن بلند نباشد

اگر بود ز من آزرده مدعی عجبی نیست

ز مومیایی، راضی شکسته بند نباشد

خراب گرمی هنگامه ی پیاله کشانم

[...]

سلیم تهرانی