آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۷
ای مار زلفین سیه ای عقرب جرار من
تا کی زنی نیشم بدل تا کی کنی آزار من
دفتر بگیر و جام ده کام من بدنام ده
با آن چلیپا طره ات تبدیل کن زنار من
چشم تو خورده خون من چون من که خوردم خون دل
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۵
ای دل سمندر ناشده بر آتش روشن مزن
طلقی چو اهل شعبدهای مدعی بر تن مزن
این شر زسرت شد عیان خود بر شرابش بسته
ای باده خوار دل سیه لاف از می روشن مزن
روشن مکن بزم رقیب ایشمع بزم عاشقان
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۲
شور جنونم میکشد زنجیر کو زنجیر کو
بیچاره ام ای دوستان تدبیر کو تدبیر کو
از بهر قتل عاشقان بنمای تیغ ابروان
افکنده ام از جان سپر شمشیر کو شمشیر کو
نه هر شبی میسوخت نه پرده افلاک را
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۷
عید است و ساقی با قدح سرمست و خمار آمده
می خورده و سرخوش شده در شهر و بازار آمده
زاهد بیاور سبحه را زنار بستان در عوض
کان مغبچه در بتکده با زلف و زنار آمده
جمشید فرخ کوکبه در بزم گردون هر شبه
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۰
شبها که شمع من توئی هم خود شبان داج به
گر ترک یغمائی توئی سرمایه بر تاراج به
خوشتر شکنج دام تو از گشت باغ و بوستان
با شاهی کون و مکان در کوی تو محتاج به
گر مدعی نوش آورد من را غم نیش آورد
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۶
در عاشقی گشتم زبون ای کاش دل خون میشدی
عقلم ز سر کردی برون ای کاش مجنون میشدی
ای عشق عالمسوز من وی برق جانافروز من
آتش زدی چون نی به جان ای کاش بیرون میشدی
میخواست با سبحه به دل زاهد کند زنار من
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۲
گر بی تو باید زیستن رفتن به از پایندگی
چون نیست با تو دست رس مردن به است از زندگی
میرم بخاک پای تو کامد بکیش اهل دل
در زیستن مرگم عیان درمردنم پایندگی
آن مه چو رفت از محفلم تاریک شد بزم دلم
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵۸
ای ترک از تیر نظر تو آفت رویینتنی
شیر ار بود آهوفکن تو آهوی شیرافکنی
بر برگ لاله سنبلی یا سبزه بر گرد گلی
بگرفتهای خاتم ز جم ای خط مگر اهریمنی
ای زلف پرچین و گره بر گو کمندی یا زره
[...]