گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

چشم سیه‌مستش به‌خود نگشود از هم دیده را

فریاد من بیدار کرد این فتنه خوابیده را

دل با زلیخا طلعتان گفتم از او ساکن کنم

نخجیر نامد در نظر این گرگ یوسف‌دیده را

دستم مگیر ای باغبان تا پای قمری بشکنم

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode