گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۶

 

مستانه ساقی از در در آمد

از دولت او کارم بر آمد

جان گرامی کردم فدایش

عمر عزیزم خوش بر سر آمد

خورشید حسنش خوش بر سر آمد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۶

 

از جام عشقش مست مدامم

ایمن ز خاصم فارغ ز عامم

ساقی ذوقش با دل حریفست

جانان شرابست جانست جامم

گر عشق بازی از من بیاموز

[...]

شاه نعمت‌الله ولی