گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵ - وله ایضاً فیه

 

ایا سرفرازی که خورشید پر دل

که تندابرش چرخ او راست مرکب

ز بیم تو با تیغ گردد همه روز

ز سهم تو در خاک غلتد همه شب

شوی پی سپر همچو چوب معلّم

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - وله ایضاً

 

بطالع سفر کردم اندر رکاب

زهی شوم طالع، زهی شوم طالع

بنان تهی از تو خرسند بودم

زهی مرد قانع، زهی مرد قانع

پس از عمری از تو همین است حاصل

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - وقال ایضاً فیه عند قدومه من السفر

 

برآمد بنیکوتر اختر شکوفه

جهان کرد ناگه منوّر شکوفه

زشاخ درختان چنان می درخشد

که پروین زبرج دو پیکر شکوفه

زنجم و شجر می دهد یاد ما را

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸۰ - وله ایضاً یمدحه ببلد النّشابور

 

جهان کرم پادشاه شریعت

که هستت بر اقلیم دین شهر یاری

تو آن سرفرازی که فیض بنانت

بریزد همی آب ابر بهاری

تو آنی که روی قدرت توانی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - وله فی مرثیة الصّدر رئیس الدّین محمود رحمه الله

 

دریغا که پژمرده شد ناگهانی

گل باغ دولت بروز جوانی

بحسرت برفت از جهان رادمردی

که بودش بر اقلیم دین قهرمانی

سپیده دم روز اقبال بودش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
sunny dark_mode