نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۸ - گفتار حکیم هند با اسکندر
مغنی غنا را درآور به جوش
که در باغ بلبل نباید خموش
مگر خاطرم را به جوش آوری
من گنگ را در خروش آوری
همان فیلسوف جهاندیده گفت
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۹ - خلوت ساختن اسکندر با هفت حکیم در آفرینش نخست
مغنی بیار آن ره باستان
مرا یاریی ده در این داستان
زدستان گیتی مگر جان برم
بر این داستان ره به پایان برم
چنین آمد از فیلسوف این سخن
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۰ - گفتار ارسطو
ارسطوی روشندل هوشمند
ثنا گفت بر تاجدار بلند
که دایم به دانش گراینده باش
در بستگی را گشاینده باش
به نیروی داد آفرین شاد زی
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۱ - گفتار والیس
چنین راند والیس دانا سخن
که نوباد شه در جهان کهن
به تعلیم دانش تنومند باد
به دانشپژوهی برومند باد
چو فرمود سالار گردنکشان
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۲ - گفتار بلیناس
بلیناس دانا به زانو نشست
زمین را طلسم زمین بوسه بست
که چندانکه هست آفرینش به جای
شها! بر تو باد آفرین خدای
ز دانش مبادا دل شاه دور
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۳ - گفتار سقراط
چو سقراط را داد نوبت سخن
رطب ریزشد خوشه نخل بن
جهانجوی را گفت پاینده باش
به دین و به دانش گراینده باش
همه آرزوها شکار تو باد
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۴ - گفتار فرفوریوس
پس آنگه که خاک زمین داد بوس
چنین پاسخ آورد فرفوریوس
که تا دور باشد خرامشپذیر
تو بادی جهانداورِ دور گیر
سر از داد تو بر متاباد دهر
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۵ - گفتار هرمس
چو قفلآزمایی به هرمس رسید
ز زنجیر خایی درآمد کلید
از آن پیشتر کان گره باز کرد
سخن بر دعای شه آغاز کرد
که بر هر چه شاید گشادن ز بند
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۶ - گفتار افلاطون
فلاطون که بر جمله بود اوستاد
ز دریای دل گنجِ گوهر گشاد
که روشنخرد پادشاهِ جهان
مباد از دلش هیچ رازی نهان
ز دولت به هر کار یاریش باد
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۷ - گفتار اسکندر
چو ختم سخن قرعه بر شاه زد
سخن سکهٔ قدر بر ماه زد
سکندر که خورشید آفاق بود
به روشندلی در جهان طاق بود
از آن روشنی بود کان روشنان
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۸ - گفتار حکیم نظامی
نظامی بر این در مجنبان کلید
که نقش ازل بسته را کس ندید
بزرگ آفریننده هر چه هست
ز هرچ آفریده است بالا و پست
نخستین خرد را پدیدار کرد
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۹ - رسیدن اسکندر به پیغمبری
مغنی سحرگاه بر بانگ رود
به یادآور آن پهلوانی سرود
نشاط غنا در من آور پدید
فراغت دهم زانچه نتوان شنید
همان فیلسوف مهندس نهاد
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۰ - خردنامه ارسطو
چنین بود در نامهٔ رهنمای
از آن پس که بود آفرین خدای
که شاها به دانش دل آباددار
ز بیدانشان «دور شو» یاد دار
دری را که بندش بود ناپدید
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۱ - خردنامه افلاطون
دگر روز کز عطسهٔ آفتاب
دمیدند کافور بر مشک ناب
فرستاد شه تا به روشن ضمیر
فلاطون نهد خامه را بر حریر
نگارد یکی نامهٔ دلنواز
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۲ - خردنامه سقراط
سوم روز کین طاق بازیچه رنگ
برآورد بازیچه روم و زنگ
به سقراط فرمود دانای روم
که مهری ز خاتم درآرد به موم
نویسد خردنامهٔ ارجمند
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۳ - جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری
سحرگه که سربرگرفتم ز خواب
برافروختم چهره چون آفتاب
سریر سخن برکشیدم بلند
پراکندم از دل بر آتش سپند
به پیرایش نامه خسروی
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۴ - رسیدن اسکندر به عرض جنوب و ده سرپرستان
مغنی دلم دور گشت از شکیب
سماعی ده امشب مرا دل فریب
سماعی که چون دل به گوش آورد
ز بیهوشیم باز هوش آورد
سخن سنج این درج گوهرنگار
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۵ - گذار کردن اسکندر دیگر باره به هندوستان
مغنی مدار از غنا دست باز
که این کار بی ساز ناید بهساز
کسی را که این ساز یاری کند
طرب با دلش سازگاری کند
خوشا نزهت باغ در نوبهار
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۶ - رسیدن اسکندر به حد شمال و بستن سد یاجوج
مغنی دل تنگ را چاره نیست
بجز ساز کان هست و بیغاره نیست
دماغ مرا کز غم آمد به جوش
به ابریشم ِ ساز کن حلقه گوش
چو در خانهٔ خویش رفت آفتاب
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۷ - بازگشتن اسکندر از حد شمال به عزم روم
مغنی بساز از دم جانفزای
کلیدی که شد گنج گوهر گشای
برین در مگر چون کلید آوری
ازو گنج گوهر پدید آوری
چو میوه رسیده شود شاخ را
[...]