×
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
چو سرچشمه ی چشم من دیده است
لب غنچه بر چشمه خندیده است
بدان وجهم از دیده خون می رود
که از روی خوب تو ببریده است
چرا کینه ورزی کنون با کسی
[...]
سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱۲ - بوسه بر باد (۲)
بدان چشم کوشاه را دیده است
به آن لب که پایش ببوسیده است
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰
ندانم چه سان یال او دیده است
که بر خویشتن زلف پیچیده است؟!
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲
زگل زنبقش بیش خندیده است
بلی زعفران خورده روییده است
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - ایلچی فرستادن خان فردوس مکان یوسف خواجه نقشبندی را جواب مقرر نایافتن دویم قلیچ بی را فرستاده و ابواب متفصل مفتوح شدن و داخل به شهر بلخ و مغضوب شدن
دلیر و سخن سنج و فهمیده است
نهنگان و نام آوران دیده است
بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۱۹ - شرح حال گفتن بلبل به تاک
گل ازمن دلش سخت رنجیده است
که حق دارد و بد ز من دیده است
بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۶۲ - تذکر
چومأیوس گردیده رنجیده است
چرا بدنگوید که بد دیده است
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۵۳ - سلاله سلوکیان
ازیشان به جز نام نشنیده است
نه در نامه ی خسروان دیده است