شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶
مرا گفت یاری که ای یار ما
اگر یار مائی بکش بار ما
برو مایه و سود دکان بمان
گرت هست سودای بازار ما
بیا قول مستانهٔ ما شنو
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸
موحد در این ره به تقلید نیست
مجرد که باشد که تجرید نیست
تو صاحب وجودی وجود ای عزیز
مقلد به اطلاق و تقبید نیست
چنان غرقه شد قطره در بحر ما
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۳
سخن گر ز توحید گوئی به من
نماند ز توحید الا سخن
اگر موج بسیار دریا یکی است
من و تو دو اسم و مسما یکی است
موحد احد بیند اندر احد
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۷۶
گرفتار صورت چو گردد چنان
خلافی به صورت نماید عیان
ز صورت گذر کن تو معنی طلب
که یابی تو در ملک معنی طرب
هیولی یکی و به صورت هزار
[...]
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۱
زبان دل و جان به فرمان اوست
به اسمای ذاتی ثناخوان اوست
چو تعظیم مطلق به جا آوری
مقید در آن ضمن هم آن اوست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۷۷
زبان و دل و جان به فرمان اوست
به اسمای ذاتی ثناخوان اوست
چو تعظیم مطلق به جا آوری
مقید در آن ضمن هم آن اوست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۴۳
به هر صورتی نشئه ای یافته
چو خورشید بر ذره ها تافته
همه برجها قطع کرده تمام
همه نور معنی از او یافته